گیاه ضعیف
ا.نیکیار ا.نیکیار

اخیراًآقای «محبوب الله زارع» بازهم زره نوازی کرده ونوشته اخیر اینجانب به جواب مقاله « نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان؟ وسوء استفاده از نام رفیق ببرک کارمل » راکه تبلیغ فوق العاده خصمانه وبی پایه  ای نسبت به نهضت فراگیر است ودر سایت «اصالت» انتشار یافته بود، مورد توجه قرار داده وبا غیضی«رهبرانه»  در سایت «پندار»در فشانی وبد گوئی  فرموده است. البته تقصیر اینجانب به زعم ایشان اینست که به نظر من نویسنده مقاله بنام مستعار « احمد وحید پائیز» بنابر دلایلی (که درینجا بر آنها می افزایم) کس دیگری جز همین آقای  «محبو ب الله زارع» نیست. (چه کنیم که نام مستعار وقتی که به وسیله هجوم نامرئی به دیگران مبدل میشود چنین مشکلاتی را به میان می آورد.)

جداًً قابل تذکر میدانم که من بنابر دلائلی که برای من موجه است این شیوه آقای  «محبوب الله زارع» را محکوم کرده ام نه اینکه به تعرض بیجائی نسبت به ایشان متوسل شده باشم. می پردازم به جواب ایشان:

اولاً به بینیم چرا من معتقدم که « احمد  وحید پائیز» و«محبوب الله زارع» اسم مستعاری است که در پشت آن یک نفرواحد موضع گرفته است:

آقای «محبوب الله زارع»اینبار خوب وبه جا در بخشی از استدلالهای خود گفته  وفقط درین مقطع از منطق هم کار گرفته است. پس من از همین جای نوشته ایشان آغاز می کنم. ایشان درباره من می نویسند:

« از فحوای نوشته هایتان بر می آید که در رده های رهبری شورای اروپائی نهضت فراگیر جا دارید» احسنت!(درست است من در کنفرانس اروپائی نهضت فراگیردر انتخاباتی سری ومستقیم وسراپا دموکراتیک، به حیث عضو هیات اجرائیه انتخاب شدم )این را می گویند منطق !انسانهائی که به مطالبی که مطالعه میکنند و باتعمق می نگرند ، بساده گی و با در نظر داشت چند معیار ساده وروشن مانند موقعیت نویسنده در نوشته، وضع عمومی روانی وخصوصیات اخلاقی وی که در نوشته متبلور می گردد وامثالهم وبا شناختی که از ماحول نویسنده دارند میتوانند حدس بزنند که چه کسی توانسته است نوشته مورد نظر را ارائه بدهد. در محافل مطبوعاتی ما افغانها رسیدن به این نتیجه ساده تر انجام میشود چون عده کسانی که سیاسی مینویسند چندان زیاد نیست وکار شناسائی را آسان می سازد وهم چنان مواضع سازمانها روشن است وتقریباً همه عادت گرفته اند از مواضع خود سر سختانه ولو که به قیمت زیرپا گذاشتن امانت داری ژورنالیستیک شود، دفاع کنند در نتیجه در آغاز با صراحت دیده میشود که موضع نویسنده کدام است. در مرحله بعدی معلوم است که هر کسی برای خود جائی دارد؛ هر قدر هم ادعاصورت گیرد، بالاخره روح وروان روشنفکران ما با معیار هائی  عجین شده است که موجب میگردد پای خود را در کفش بالائی ها نگذارند(رفیق قدیر حبیب با زیبائی خاصی در تحلیل جامع خود درباره نهضت آینده، در ین گونه موارد نوشته است) .در نتیجه به ساده گی فهمیده میشود که نوشته از کدام مقام میتواند باشد یعنی که عضوی ساده نمیتواند بجای «رهبر» یا عضو هیاءت رهبری بنویسد.دیگر اینکه ما افغانها اگر یک سازمان ده نفری هم داشته باشیم کسانی که دربالا قرار دارند خودرا  «بالائی» به معنی واقعی میدانند وتنها آنها خودرا همطرازرهبری های سازمانهای دیگر دانسته ودر نتیجه درباره آنهابا جرأت اظهار نظر می کنند. ممکن است افراد دیگری هم  درباره سازمانهای مختلف خیلی زیادتر از «رهبران» بنویسند. ولی نمیتوانند ادای آنهارا در اورند واز موضع آنها با جرأت صحبت کنند. این دیگر مبرهن و کاملا آفتابی  است. انسانها(بخصوص کسانی که با سیاست سر وکار دارند)با نوشته، اندیشه خود را بیان میدارند واندیشه انسانها از موقعیت مشخص آنهاسراپا ملهم است. واز این جا است که اذعان می کنم منهم باالطبع  از مقام عضویت در ارگان رهبری شورای اروپایی نهضت فراگیرواز مواضع آن دفاع می کنم و اطلاع داشتن و ورود محدود منهم مانند سایر اعضاءرهبری از این عضویت ناشی میشود.پس ای آقای« محبوب الله زارع» بپذیرید که وقتی می گویم«  ...  هرکسی بخود اجازه داده نمیتواند مانند مثلاً فلان شخص که جای ومقامش واضح است، وبجای او بخرامد. خرامیدن هم مقامی دارد  ...» حرف درستی بوده است.یعنی اینکه از سازمانی مشخص با موضعگیری ای شناخته شده وبا شیوه همانند اگر مطلبی انتشار یابد ، دست اندر کاران مربوطه معمولاً تا حدود زیادی میدانند که اثر مال کی است.از این بخش نوشته خود نتیجه گیری می کنم که: تا کنون در مواردی که در تبلیغات خصمانه نسبت به نهضت فراگیربرخورده ام هیچ کس دیگری جز« محبوب الله زارع »نمی تواند «احمد وحید پائیز» شود.هیچ کس دیگری نمیتواند از عین همان موضع صحبت کند. فکر می کنم اندک روان شناسی (سیاسی ) بما کمک میکند همواره راز این نوع معما ها را بگشائیم.

اگر واقعاً چنین می بود که «احمد وحید پائیز» و«محبوب الله زارع» یک نفر واحدموضع گرفته در پشت سر این دونام نمی بود، آقای« محبوب الله زارع» بساده گی میتوانست با اثبات حقیقت خود،حرف من را تکذیب کند تا خطائی اگر صورت گرفته باشد اظهار ندامت وعذر خواهی کنم.این میتوانست خیلی ساده وانسانی باشد. ولی نه !آقای « محبوب الله زارع» با زیر پا گذاشتن تمام معیار های اخلاقی وبا غیض به بدگوئی پرداخت واصل موضوع را رها کرده بجای دیگری گذر کرد وبحث را به کجراهه کشانید.

ایشان در کارکج بحثی  ید طولائی دارند. بجای نمونه یاد آوری می کنم که برای توجیه اینکه  آقای« محبوب الله زارع» همان «محبوب الله» زارع است و این اسم مستعار نیست، زمانی به جواب آقای  «سلیم مجاز»خود را بی پرده وبسیار دقیق (!) چنین معرفی  کرده (در این مقطع با صراحت می گویم که من هیچگونه میل وعلاقه ای به محتوی بحث آنان ندارم درینجا فقط شیوه استدلال آقای  «محبوب الله زارع» را که تا چه حد بچه گانه است در روشنی می گذارم.) نوشته بود:«... بنده محبوب الله زارع فرزند محمد الله زارع در دامنه کوه پایه های سر به فلک کشیده ای هندوکش تولد یافته و به خاطر عشق بی پایان که به وطنم داشته ام به مقصد مبارزه در راه ارمانهای مردم ان در اوایل سالهای 80 به حزب دموکراتیک خلق افغانستان (به اساس تقسیم بندی ان دوران – جناح پرچم) پیوستم. وقتی در سال 1981 از صنف دوازدهم یکی از لیسه های شهر کابل فارغ شدم به دستور حزب در ارگانهای امنیتی کشور توظیف شده و به مقصد کسب اموزش در مسلک مذکور یک دوره اموزشی شش ماهه را در اتحاد شوروی وقت سپری کردم. از ان به بعد تا هنگامی که رهبران ، استادان و داکتران سیاسی تحفه سقوط حاکمیت را به ما اهدا کردند در ارگانهای امنیتی ولایات مختلف ایفای وظیفه نمودم.

اکنون در خارج از کشور غریب و مهاجر ام.»(1)

به به !چه معرفی نامه جانانه ای که همه سوالها برای همه روشن باشد وبدانند که این آقا همانی است که خودش میگوید.

این دیگر صاف و ساده خاک پاشیدن به چشم دیگران است.تا کنون که کسی موفق به شناسائی او با این مشخصات نشده است.پس این اسم شد مستعار در مستعار!

با این معرفی نامه غراءما ندانستیم که بالاخره این کوه پایه های هندوکش  شهر است یا قریه ونامی هم دارند یانه؟ویا سالهای هشتادراکه میگوید کدام ها است؟(نام محل سازمان حزبی چه که حتا تاریخ دقیق عضویت خود در حزب را نمی گوید)،حیف که لیسه های شهر کابل هیچ کدام نامی ندارند ورنه این جناب ترسی نداشت که اسم آنرابنویسد، ارگانهای امنیتی هم نام مشخصی نداشته اند که اگر چنین نمی بود برای مجاب ساختن جانب مقابل از ذکر نام آن ابائی نداشتند، برای آموزش در «مسلک مذکور»برای اتحاد شوروی رخت سفر برداشته اند ولی چون در اتحاد شوروی نام شهر هاچندان اهمیتی ندارد،پس ایشان لطف فرموده وکار را اسان ساخته از ذکر نام شهر وهمچنان سالهائی را که شوروی رابه قدوم خود مفتخر ساخته اند برای آسانی کار ازقلم انداخته اند.چنین است که آقای« محبوب الله زارع» با جرأتی کم نظیر خود را به آقای سلیم مجاز معرفی نموده وبه وی حالی میکند که آقا این «محبوب الله زارع» نام شخص خودم است ومستعار نیست و« امیدوارم آهسته آهسته پی ببرید که من نه انم که شما فکر کرده اید. » یکبار دیگر احسنت! بلی همه پی بردیم که دلایل شما برای اثبات هویت «محبو ب الله زارع» بودن تان به اندازه روشنائی آفتاب روشن است و نام مستعار نیست .فبها!پیشنهادعاجزانهء دیگری هم داریم: از روی کم شانسی علیرغم این معرفی نامه غراءما شمارا نشناختیم چه میشد که اگر در نوشته بعدی تان عکس تان را هم ضمیمه میکردید تا همه بدخواهان متوجه خطای خود شوند.شما که در پشت نام مستعار قرار ندارید(!)چاپ کردن عکس دراین روز گار عجیب که دور از شما، همه جاه طلب وشهرت خواه شده اندکار مشکلی نیست. درآن صورت برای ما چاره ای نخواهد ماند جز اینکه باور بکنیم شما راست می گوئید.اگر چنین نیست چگونه حرف شما را باور کنیم؟حالا هم که می گوئید شما «احمد وحید پائیز» نیستید، من بطور قطع باورم نمیشود وآن را نیرنگی بیش جهت ضربه زدن بما (نهضت فراگیر) نمیدانم.

با این توضیح«مختصر» به بینید که این آقا ظاهراً دیگران ولی در حقیقت خود را به تمسخر گرفته است. گو اینکه ایشان به یکباره گی از زمین سبز کرده اند؛ نه سابقه ای ، نه اثری نه عکسی، نه شهرتی ، هیچکسی در ارگانهای امنیتی آن زمان اورا نمی شناسد و اوبه یکباره گی میگوید «منم وتلوار». چپ وراست همه را محکوم می کند،  از حوادث گویا تحلیل میدهد، دقیقاً از مواضع بالای یک سازمان سیاسی موضع می گیرد وباز ادعا می کند که من  « در فعالیت احزاب افغانی در خارج از کشور شرکت ندارم »

خواننده گرامی !حالا روی حرف من با شما است.آیا ارزش این را دارد که (اگراجبار حکم نکند)درباره اسم مستعار بودن کسی این قدر وقت وانرژی را صرف کنیم؟نه!راه دیگری وجودنداشت و من مجبور شدم با این استدلال طولانی این آقا را «شیرفهم» کنم که نمیتواند مارا بفریبد. باید به اثبات می رسانیدکه من اشتباه کرده ام واز او صمیمانه عذر میخواستم ولزومی به این جدل لفظی نبود. ولی او این کار را نکردوبه بدگوئی ودشنام پراگنی پرداخت.بار دیگر تاکید می کنم که ما ازنام مستعار برای حمله به دیگران استفاده نمی کنیم بلکه در جواب وبرای دفاع از مواضع ما بعضاًنام مستعار را بکار می بریم. در حالیکه آقای «محبوب الله زارع» بصورت اتوماتیک ومتداوم برای حمله ناجوانمردانه به دیگران نام مستعار را پوشش بدگوئی های خود قرار میدهد.مسلماً کسانی که در چنین شرایط مورد حمله قرار میگیرند محق هستند از خود دفاع کنند.

درباره نوشته اخیر من ببینید نمونه هائی ازلحن آقای «محبوب الله» زارع را:

«.. مثل اینکه من خار چشم عقده مندان، مغرضان، کینه توزان و یاوه سرایان شده ام.»

«... اگر کمی از سواد خواندن بهره مند باشید متوجه میشوید که...»

«.. صدای بهتان زنان خفه شود چه وقاحتی؟ .»

«.. شما با برخورد سبکسرانهء انفرادی تان...»

«... در شأن سخنگوی یک سازمان سیاسی بنویسید تا از بازاری نویسان متمایز شوید.»

«... در واقعیت ریا کاری میکنید.»

تا اینجا هم این حرفها شاید شما خواننده عزیز را شدیداًتکان نداده باشد وصرفاً بمثابه بدگوئی وتراوش زبان بد وذهن مریض یک فردتلقی شودولی بگذار برای شما این کارنامه را مکملتر بگویم:

آقای «محبوب الله زارع» مقاله غراء خود را به سایتهای «مشعل»، «اصالت» و«پندار» فرستاده بود که مشعل از نشر آن ابا ورزید زیرا درآن مرز های اخلاق ژورنالیستیک پشت سر گذاشته شده بود.در جاهائی ازمتنی که برای «مشعل» فرستاده شده است، بطور نمونه می خوانیم:

«... حال خوانندهﺀ محترم به جملهﺀ فتنه گرانهﺀ زیر به قلم نیکفرمای عالیجناب "نیکیار" توجه فرمائید:»

« آیا دیده درائی بیشتر ازین وجود دارد که او در حالیکه نیکیار نه نامش است و نه صفتش، ... مرحبا به چنین قلم زنی که خودش اخلاق خود را زیر سوال ببرد٠ »

« مثل اینکه من خار چشم عقده مندان، مغرضان، کینه توزان و یاوه سرایان شده ام٠ هرکس در هر جائی که پوزش به "بیت الخلائی" ﴿بسیار معذرت میخواهم﴾ خورد ناگهان من یادش می آیم٠»

« از قد بلندک کردن هایتان بر می آید که در رده های رهبری شورای اروپائی نهضت فراگیر جا دارید، خوب این موضوع ربطی به من ندارد و با رهبری شورای اروپائی هم کاری ندارم، در دموکراسی هر کس و ناکس میتواند حتی رئیس جمهور شود ولی شما با برخورد سبکسرانۀ انفرادی تان با قضایا و عمدتاً هرزه گوئی بجای استدلال منطقی...»

«... با یک بهتان همزمان به دوشخص حمله مینمائید، در واقعیت ریا کاری میکنید٠ به چنین اشخاص در آلمانیGauner و در فارسی کلاه بردار میگویند٠»

 

 


خواننده گرامی !حتماً برای شما این سوال پیش می آید که چرا تفاوت در این دو متن وجود دارد. برای منهم این سوال مطرح است.جواب از چندحالت نمیتواند بدور باشد:

اول اینکه گرداننده سایت «پندار»،دوست گرامی آقای عظیم بابک به آقای « محبوب الله زارع» حالی کرده باشد که از فحاشی صرفنظر کند که اگر چنین باشد مایه دلگرمی است.

دوم اینکه خود آقای «محبوب الله زارع» بعد از ارسال نامه الکترونیکی متوجه شده واز آقای «عظیم بابک »  خواسته است تا اصلاحات وارد شود.که وی این کار را کرده است ولی بهر حال تیر از کمان پریده وآبرو را برده است.«حنای بعداز عیدرا چه کار؟».بجا است درینجا حرف خودش راکه در سرلوحه نوشته خود آورده است:« خوانندهﺀ گرامی، بیائید که لحظه ای به حال یک آدم بخندیم:» بیادش بیاوریم وبگوئیم بهتر است نخندیم بلکه به حال چنین فردی باید گریست:

سوم اینکه: آقای «محبوب الله زارع»باحتمال خیلی ضعیف مقاله غراء خودرا به هر سه سایت متذکره بصورت جداگانه ای- میل کرده باشد وبعد از ارسال مقاله به سایت مشعل متوجه شده باشد که: «ای وای چه غلطی کردم» و ذبونانه به اصلاح آن پرداخته باشد تادر سایت «پندار»بصورت فعلی اش در آید. ولی تا کنون در سایت مشعل ما تنها همان متن اولی را در اختیار داریم که در اخیر آن نوشته شده است:  «یادداشت بالا به سایت های وزین مشعل، اصالت و پندار غرض نشر فرستاده شد٠»(متن این دشنام نامه در اخیرضمیمه است)(2)

درین مقطع تذکر چند نکته را به سیاق جواب به این آقای بدزبان «کلان کار» حالی می کنم:

-         هیات رهبری ما در انتخاباتی بسیار شفاف ودموکراتیک انتخاب شده است وهرکس وناکسی مانند بعضی از گروهکهادرآن راه نمی یابند زیرا تصمیم گیرنده جمع یک سازمان بزرگ است که نه انتخابات آن مضحکه ونه عده اعضای آن محدود است که درین صورت قدرت مانور را از« ناکسان» می گیرد وتنها «کسان» را در مسند تصمیم گیری می نشاند.این ترکیب زشت بی ادبانه «هرکس وناکس» بما نمیچسبد.آنرادیگران برای نا کسان وسازمانکهائی بکار می برند که به حال شان می خواند.

-         من ازبقیه فحاشی های «کوچه بازاری » تان می گذرم وهمه را به خود تان ارزانی می کنم ولی یک جمله بسیار جالب تان را درینجا مجدداً نقل می کنم که می نویسید:« هرکس در هر جائی که پوزش به "بیت الخلائی" ﴿بسیار معذرت میخواهم﴾ خورد ناگهان من یادش می آیم٠»

آقای «محبوب الله زارع»! همین است ادب واخلاق؟ همین است سطح وسویه شما؟بدانید که با این حرفها شما مارا کاملاًنا امید ساختید.اولاً اینکه چنین جملاتی فقط در شاًن کسانی است که از ادب وتربیه حد اقل درست محروم بوده اند وثانیاً اینکه من فکر می کردم شما ادیب ونویسنده خوبی هستید.این جمله تان را دوباره مرور کنید ،به بینید که شما خود را در نوشته خود مطلقاً مساوی به بیت الخلاً دانسته اید.اکنون دیگرما گناهی نداریم اگر به حال تان می خندیم.

لازم است خاطر نشان بسازم که دیگر مارا با این گیاه ضعیف کاری نیست؛ ترجیع میدهم خود را ملزم به این ندانم که به جواب چنین فردی،تا زمانی که به لحن گفتار واخلاق موجوده نویسنده گی خود تجدید نظر نکرده است،چیزی بنویسم.والسلام.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1)            از مقاله محبوب الله زارع تحت عنوان «پاسخی به نامه داکتر محمد سلیم مجاز».مورخ 2006/12/27 منتشره سایت «اصالت».

(2)            متن دشنام نامه آقای «محبوب الله زارع» که به سایت مشعل فرستاده است.

 

 

محبوب الله زارع

25 ـ 12 ـ 2007

به آدرس نیکیار

 

خوانندهﺀ گرامی، بیائید که لحظه ای به حال یک آدم بخندیم:

دزد هم فریاد میزند، نمانش که رفت، صاحب خانه هم٠ فردی به نام نیکیار برای اینکه بر سؤ نیت اش در کار برد نام مستعار روسَری گذاشته باشد تا بتواند مجرای حرافی را به ساده گی دریابد و بی مسئولانه عقده گشائی کند طی یک قلم فرسائی "بزرگ منشانه" در سایت "مشعل" استفاده از نام مستعار را حق مسلم هرکس میداند بدین معنی که او نیز حق دارد "نیکیار" باشد تا به دیگران حمله کند و بعد برای حیله مینویسد که "سوی استفاده از نام مستعار اخلاقأ مجاز نیست٠٠٠ در شرایط عادی نام مستعار را باید در مواردی بکار برد که هدف از آن صدمه زدن به دیگران نباشد"٠

حال خوانندهﺀ محترم به جملهﺀ فتنه گرانهﺀ زیر به قلم نیکفرمای عالیجناب "نیکیار" توجه فرمائید:

"بازهم اقای٠٠٠ بلی همانیکه محبوب الله زارع شده بود اینبار وحید احمد پائیز از آب درآمد و به نیرنگ پررنگ خود ادامه میدهد"٠

آیا دیده درائی بیشتر ازین وجود دارد که او در حالیکه نیکیار نه نامش است و نه صفتش، از یکطرف ادعای "سوی استفاده از نام مستعار اخلاقاً مجاز نیست" میکند و از طرف دیگر بدون وجه و برهان در زیر چادری نیکیار، به من که هیچ ربطی به قضیه ندارم "صدمه" میزند٠ مرحبا به چنین قلم زنی که خودش اخلاق خود را زیر سوال ببرد٠

مثل اینکه من خار چشم عقده مندان، مغرضان، کینه توزان و یاوه سرایان شده ام٠ هرکس در هر جائی که پوزش به "بیت الخلائی" ﴿بسیار معذرت میخواهم﴾ خورد ناگهان من یادش می آیم٠

ببینید نیکیار جان! من با دوئل شما و دیگران بر سر نام رهبران حزب دیروز ما نه کاری دارم و نه میخواهم درین معرکه و بازی شرکتی داشته باشم٠ نمیدانم چه انگیزهﺀ باعث گردید که نوشتهﺀ آقای وحید احمد پائیز را، اگر این نام اصلی است یا مستعار مشکل من نیست، به اینجانب نسبت داده اید٠ اگر کمی از سواد خواندن بهره مند باشید متوجه میشوید که من در گذشته صرفاً شیوۀ رهبری در شورای اروپائی نهضت فراگیر ترقی و دموکراسی افغانستان در زمان تدویر کنفرانس و بعداً بگو مگوهای وحدت این شورا را با حزب متحد ملی مورد انتقاد بی غرضانه و سالم قرار داده ام که اگر لازم باشد در آینده هم این کار را خواهم کرد و نه تنها نهضت فراگیر را، چون این مسئله در سیاست پدیدۀ عادی و نورمال است ولی من هیچگاهی نه از در بدبینی و خصومت به نهضت فراگیر و دیگر سازمانهای فرا آمده از ح د خ ا  نگرسته ام و نه حرف زشتی در مورد آنها گفته ام چه رسد به اینکه درجۀ عبادت و اطاعت آنها را از رهبران دیروز معیار ارزیابی قرار داده خوبی و بدی آنها را تعین کنم و این کار را صواب هم نمیبینم٠ آنچه آقای وحید احمد پائیز در سایت "اصالت" نوشته است از قلم اینجانب نیست و آنطوری که به عرض رسانیدم کمترین علاقۀ هم به شرکت در چنین کشمکش ها ندارم٠ مطالبی را که من بنویسم با جرئت تمام مسئولیت آنرا بدوش میگیرم و پاسخ بدگویان را نیز ارایه میکنم که تا کنون کرده ام٠ امیدوارم آقای پائیز و یا اگر نام دیگری دارند اعتراض خودرا بخاطر نسبت دادن نوشتۀ شان به من بلند کنند تا صدای بهتان زنان خفه شود٠ چه وقاحتی؟

جناب نیکیار!

از قد بلندک کردن هایتان بر می آید که در رده های رهبری شورای اروپائی نهضت فراگیر جا دارید، خوب این موضوع ربطی به من ندارد و با رهبری شورای اروپائی هم کاری ندارم، در دموکراسی هر کس و ناکس میتواند حتی رئیس جمهور شود ولی شما با برخورد سبکسرانهۀ انفرادی تان با قضایا و عمدتاً هرزه گوئی بجای استدلال منطقی در جایگاه سخنگو، در حقیقت اعتبار یک سازمانی را که فراوان افراد آگاه و رسالت مند در صفوف خود دارد خدشه دار ساخته در حق دیگران جفا روا میدارید٠ این را میگویند "کار ناجوانمردانه"٠ اگر واقعاً میخواهید سیاسی، تحلیلی و انتقادی و مطالبی در دفاع از سازمان خود بنویسید، نخست با نام اصلی در صحنه ظاهر شوید تا "جوانمردی" تان ثابت گردد بعد در شأن سخنگوی یک سازمان سیاسی بنویسید تا از بازاری نویسان متمایز شوید و به سازمان تان لطمه نزنید٠ تا کنون دیده نشده که کسی برای توضیح پالیسی یک سازمان سیاسی علنی با نام مستعار نویسنده گی کند و آنهم در چه سطحی٠ نمیدانم چرا مسئولین محترم شورای اروپائی نهضت فراگیر به چنین افراد ماجراجو اجازۀ سخنگوئی از نام سازمان میدهند٠ 

 برعلاوه اینکه شما با اندرز های از قبیل "های مردم! با نام مستعار به دیگران صدمه نزنید" خود زیر نام مستعار پدیدار میشوید و بجای اینکه به نویسندۀ مورد نظر پاسخ عقلانی دهید با یک بهتان همزمان به دوشخص حمله مینمائید، در واقعیت ریا کاری میکنید٠ به چنین اشخاص در آلمانیGauner و در فارسی کلاه بردار میگویند٠

فکر میکنم همینقدر بس است تنها خواهشی که دارم: مارا از "نیکیاری" تان تیر لطفاً "بدیاری" تان را به ما نرسانید٠

بار دوم ناگزیرم از خواننده گان طالب معذرت شوم که افراد از قماش بالا طوریکه چندی قبل نیز اتفاق افتاد بعضاً آدم را مجبور به زیرپا کردن برخی نورمهای قبول شدۀ نویسنده گی میسازند، در غیر آن نیازی به سخت گوئی نخواهد بود٠

درین نگارش کوتاه خواستم تا تقلب کاری "نیکیار" را بر ملا کنم و برایش وانمود سازم که من نه آنم که او خواب میبیند، اگر باز چیزی "بزرگمنشی" میکرد خود را مکلف به ارایۀ پاسخ نمیدانم٠

در آخیر حرفش را به خودش مسترد مینمایم زیرا به حال خود او بهتر میخواند:

 

                              اگر در خانه کس است         یک حرف بس است       

                                                                                                                            با احترام

تذکر:

 

یادداشت بالا به سایت های وزین مشعل، اصالت و پندار غرض نشر فرستاده شد٠

 


December 31st, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها